جاهليت دوم در آخرالزمان

جاهليت دوم در آخرالزمان


جاهليت دوم در آخرالزمان

 مبحث اول: دلايلي بر وجود جاهليت دوم

« قرآن كريم » به وجود جاهليتي موسوم به جاهليت دوم، پس از جاهليت اول در بين عامّه ي مسلمانان اشاره مي نمايد، كه از علائم ظهور امام مهدي (عليه السّلام) است. (1) شواهد قرآني بسياري بر اين موضوع تأكيد دارند، كه از آن جمله مي توان به آيات زير اشاره نمود:

« ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْکُمْ مِّنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاساً يَغْشَى طَائِفَةً مِنْکُمْ وَ طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ؛ (2)

 

 

سپس بعد از آن اندوه و غم، خواب آرامش بخشي بر شما فرود آمد كه گروهي از شما را كه بر اثر پشيماني، دست از فرار برداشته، به سوي پيامبر آمديد، فرو گرفت و گروه ديگر كه حفظ جان هايشان، آنان را پريشان خاطر و غمگين كرده بود، درباره ي خدا گمان ناحق و ناروا همچون گمان هاي جاهليت مي بردند. »

« وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَ آتِينَ الزَّکَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؛ (3)

در خانه هايتان قرار و آرام گيريد و مانند زنان دوران جاهليت پيشين خود را براي نامحرمان نياراييد و نماز به پا داريد و زكات بدهيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد. »

« إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ کَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ(4)؛

ياد كن هنگامي را كه كافران دل هايشان را از تعصب و خشم شديد جاهلي آكنده كردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان فرو فرستاد. »

آيات بالا به وجود جاهليت اشاره دارد و از آنجا كه « قرآن » براي همه ي زمان ها نازل گرديده است، اثبات مي شود كه جاهليت دومي، قبل از قيام حضرت مهدي (عليه السّلام) نيز وجود خواهد داشت.

هنگامي كه به احاديث روايت شده از حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيتش (عليه السّلام) نيز مراجعه كنيم، تأكيد بر وجود اين جاهليت را درمي يابيم.

از پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه فرمودند:

« من بين دو جاهليت كه دومين آن سخت تر از اولي است، برانگيخته شده ام. » (5).

در حديث بالا، اشاره ي آشكاري به وجود جاهليت دوم، پس از بعثت حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) وجود دارد، كه سخت تر و بدتر از جاهليت اول است و اين موضوع از سياق اين روايت به خوبي آشكار است و نيز از ايشان روايت شده است كه فرمودند: « منفورترين مردم نزد خداوند، سه تن هستند: زنديق در حرم، دنبال كننده ي سنت جاهلي در اسلام و خواهان خونريزي انسان بي گناه. » (6)

از اينجا پي مي بريم كه اكثر مسلمانان با وجود پذيرش اسلام به عنوان دين خود، از سنت هاي جاهلي و عادات آن پيروي مي كنند؛ در حالي كه مي دانند اين سنت ها مخالف با دين توحيدي اسلام و تعاليم آن است.

شايد تفسير قول پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه فرمودند: « من بين دو جاهليت كه دومي آنها خطيرتر از اولي است، برانگيخته شدم ». همين باشد؛ زيرا مردم با وجود اسلام آوردن، از عادات جاهليت نرهيدند؛ بلكه همچنان آن را حفظ نموده اند و اين به سبب هواهاي نفساني آنان است، نه به اراده ي خداوند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيتش (عليه السّلام).

به همين سبب است كه امام مهدي (عليه السّلام) در دعوت خود، با سختي ها و مخالفت هايي بيش از آنچه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با آن رو به رو شد، مواجه خواهند شد؛ زيرا مردم به طور عموم از پذيرفتن اين دعوت سر باز خواهند زد و با جاهليت پوشيده با اسلام، با آن مقابله خواهند نمود.

از عبدالله بن زراره از محمد بن مروان از فضيل نقل شده است كه از امام صادق (عليه السّلام) شنيدم كه فرمودند: « همانا قائم ما از مردم جاهل بيش از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از جهان جاهليت، متحمل رنج و سختي خواهد شد. »

گفتم: چطور چنين چيزي ممكن است؟

فرمودند: « رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در حالي برانگيخته شد كه مردم سنگ و صخره و چوب هاي تراشيده شده را مي پرستيدند، اما قائم ما هنگامي قيام مي كند كه همه ي مردم براي مقابله با او به تأويل كتاب خدا و احتجاج به آن متوسل مي شوند. » (7)

به تعبير ديگر، جاهليت دوم كه در برابر امام (عليه السّلام) قرار مي گيرد، جاهليت تركيبي است؛ زيرا اين جاهليت به شعارهاي بدون محتوا و مضمون به ظاهر اسلامي چنگ مي زند كه مفهوم خود را از دست داده و جز نام و شعار چيز ديگري از آن باقي نمانده است.

در روايتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در وصف اهل آخرالزمان و مسلمانان فرمودند:

« به زودي روزگاري بر مردم فرا مي رسد كه از قرآن جز خط و از اسلام جز نام باقي نخواهد ماند. » (8)

و نيز از ائمه معصومان (عليه السّلام) رواياتي وارد گرديده كه آشكارا بر وجود جاهليت دوم قبل از قيام حضرت مهدي (عليه السّلام) اشاره مي نمايد. از آن جمله روايتي است كه علقمة بن زيد از امام صادق (عليه السّلام) و ايشان از پدرشان امام باقر (عليه السّلام) در تفسير قول خداي تعالي: « وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى (9)؛ فرمودند: جاهليت ديگري وجود خواهد داشت. » (10)

و اين موضوع صراحتاً اشاره به وجود اين جاهليت در آخرالزمان دارد. از همين رو، امام مهدي (عليه السّلام) بر اين مفهوم تصريح فرموده اند و مؤمنان را به برگزيدن روش تقيّه براي دفع شرّ جاهلان امر نموده اند.

از ايشان در توقيع ارسالي براي شيخ مفيد آمده است:

« و اين حكومتي است كه حركت ما و مباشرت شما به امر و نهي ما را نزديك مي كند و خداوند نور خود را كامل گرداند، اگرچه مشركان اكراه داشته باشند. در برابر برافروختن آتش جاهليت توسط امويان براي ترساندن مهدويّون، به تقيه چنگ بزنيد، من نجات آن كس را كه از پنهان كاري دست برندارد، به عهده مي گيرم... » (11)

در خاتمه بيان دلايل وارده از اهل بيت (عليه السّلام) پيرامون وجود جاهليت در آخرالزمان و قبل از قيام قائم آل محمد (عليه السّلام) را با ذكر روايتي از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به پايان مي بريم. از ايشان در حالي كه انگشتان خود را درهم فرو برده بودند، ضمن حديثي طولاني آمده است كه فرمودند: « اين آن يكي را در فتنه به قتل مي رساند و ناكسان فرومايه ي جاهليت باقي مي مانند، جاهليتي كه نه در آن نشانه ي هدايت وجود دارد و نه دانشي كه به وسيله ي آن درك شود كه ما اهل بيت (عليه السّلام) وسيله ي نجات هستيم، نه داعيان حكومت » (12).

مبحث دوم: مصاديق وجود جاهليت دوم در آخرالزمان

پس از اثبات وجود جاهليت در آخرالزمان با استناد به« قرآن » و روايات شريف اهل بيت (عليه السّلام)، اكنون به بيان مصاديق آن در عرصه ي واقعيت و چهره هاي گوناگون آن مي پردازيم.

منظر اول

جاهليت در لغت از فعل جَهِلَ، جَهلاً و جهالةً، ضدّ عَلِمَ گرفته شده است. از همين مصدر كلمه ي مجاهل جمع مَجهَل مي باشد كه عبارت است از مكان هايي كه هنوز ناشناخته است كه نه نشانه اي در آن وجود دارد و نه هدايتي در آن صورت مي پذيرد. (13)

بديهي است كه دين اسلام، دين حق و دين توحيد خالص براي خداوند است و مردم را به راه خير و صلاح راهنمايي مي كند و از اين رو، خداوند آن را در اين آيه، دين همه ي انسان ها قرار داد:

« إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ(14)؛ همانا دين در نزد خدا، فقط اسلام است. »

از آنجا كه دين خالص خداوند تنها در نزد اهل بيت (عليه السّلام)، تجسم عيني يافته و آنان مصداق هاي عملي براي اين دين هستند، از اين رو، تنها اهل بيت (عليه السّلام)، هدايتگر مردم و خارج كننده ي آنان از تاريكي جاهليت به سوي نور اسلام بر اساس قول خداوند تعالي در « قرآن كريم » مي باشند:

« وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ (15) و ما آنان را اماماني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كنند. »

و نيز« وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ‌(16)؛ هنگامي كه صبر پيشه كردند و از ميان آنان اماماني را قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كردند و به آيات ما يقين داشتند. »

آنان هستند كه مردم را به راه حق، كه همان راه خداي سبحان است، هدايت مي نمايند تا مصداق اين قول خداي متعال باشند:

« وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌(17)؛

وسيله اي براي حركت به سوي خدا بجوييد و در راه او بكوشيد، شايد رستگار شويد. »

در همين باره در حديث شريفي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است كه: « علي با حق و حق با علي است، حق در جايي است كه علي در آنجا است » (18).

به دليل اينكه هر كس به حق جاهل باشد، آن را ضايع نموده است، پس هر مسلماني كه مخالف اهل بيت (عليه السّلام) باشد و حقّ آنها را تباه نمايد و از فرامين آنان سرپيچي كند، از اهل جهل و جاهليت است و فرقي نمي كند كه در عهد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد يا در زمان ائمه اطهار (عليه السّلام) يا پس از او، تا زمان حضرت مهدي (عليه السّلام) و اين بدان معناست كه جاهليت دوم در دوران رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با مخالفت با فرامين او و دشمني ورزيدن نسبت به اهل بيت (عليه السّلام) آغاز شد و دليل اين مدعا، سخن خداوند متعال در« قرآن كريم » است كه مي فرمايد:

« إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ کَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ(19)؛

ياد كن هنگامي را كه كافران، دل هايشان را از تعصب و خشم شديد جاهلي آكنده كردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد. »

حضرت فاطمه زهرا (عليها السّلام) در يكي از خطبه هاي خود، خطاب به مهاجران و انصار، به اين معنا اشاره مي فرمايند و مي گويند:

« هجرت جز به سوي ما نيست و نصرت و ياري جز براي ما نيست و تعبيّت به احسان جز درباره ي ما نيست و هر كس از ما روي بگرداند، به جاهليت بازگشته است. » (20)

يعني نمي توانيد مدعي باشيد كه ما مهاجر و انصار و تابعان به احسان هستيم، مگر اينكه بر وفق مبادي اهل بيت (عليه السّلام) عمل نماييد و به دين آنان رفتار كنيد و احكام و فرامين خود را از ائمه اهل بيت (عليه السّلام) دريافت كنيد.

از همين روست كه روايات شريفي از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شده كه تأكيد مي نمايد:

« كينه جويي نسبت به عليّ بن ابي طالب (عليه السّلام) و شك كننده در ولايت او از اهل جاهليت؛ بلكه كافر، به كفر جاهليت است. »

همچنين از قيس بن سعمان، از علقمة بن محمد الحضرمي، از ابي جعفر محمد بن علي (عليه السّلام) نقل شده كه فرمودند:

رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از مدينه عازم حج خانه ي خدا شدند و آنگاه ماجراي غدير خم و خطبه ي پيامبر در آن را نقل كردند كه قسمتي از آن اين بود:

« به خدا قسم انبيا و پيامبران الهي بشارت مرا دادند و من خاتم انبيا و پيامبران و حجت خدا بر همه ي اهل آسمان ها و زمين هستم، پس هر كس در اين حقيقت ترديد نمايد، كافر است، به كفر جاهليت اول و هر كس به اين گفته ي من شك نمايد، به همه ي گفته هاي من شك كرده و بنابراين در آتش است. » (21)

در حديث ديگري از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه حضرت علي (عليه السّلام) را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:

« اي علي هر كس با كينه نسبت به تو بميرد به مرگ جاهليت مرده و خداوند همه ي اعمالي را كه در اسلام انجام داده، مورد محاسبه قرار مي دهد. » (22)

بر اين اساس هر كينه ورزي نسبت به امام علي (عليه السّلام) و انكاركننده ي ولايت او در اين زمان نيز، اهل جاهليت بوده و كافر به كفر اهلي است و با اين دليل اثبات مي گردد كه ما در زمان جاهليت دوم زندگي مي كنيم.

منظر دوم

از اميرمؤمنان (عليه السّلام) روايت شده كه فرمودند:

« رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: « هر كس بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته و به خاطر اعمالي كه در جاهليت و اسلام انجام داده، مورد مؤاخذه قرار مي گيرد. » (23)

از اين حديث، اثبات مي گردد كه امامت اهل بيت (عليه السّلام) ميزان و جداكننده ي جاهليت از اسلام است. بنابراين هر كس به امامت حقه ي آنان در قالب امامت دوازده امام پس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) معترف نباشد، از اهل جاهليت است. اين موضوع، حتي در مورد كسي كه به امامت همه ي آنها اقرار، اما فقط يكي از آنان را آن گونه كه موافق ترتيب الهي تصريح شده براي پيامبر بشير و نذير، محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله و سلم) منكر شود، نيز صادق است.

هر كس كه امام اين زمان را كه همان مهدي منتظر (عج الله تعالي فرجه الشريف) است، نشناخته باشد، از اهل جاهليت بوده و در نتيجه منكر دعوت او و از اهل آتش است.

منظر سوم

روايات رسيده از اهل بيت (عليه السّلام) به اين موضوع اشاره دارد كه هر كس حضرت قائم (عج الله تعالي فرجه الشريف) را تكذيب نمايد، از اهل جاهليت است. از غياث بن ابراهيم، از امام صادق (عليه السّلام) و از پدرانش نقل شده كه فرمودند:

« رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « هر كس قائم از فرزندان مرا [در زمان غيبتش ] انكار نمايد، به مرگ جاهليت مرده است. » (24)

چه بسيار كساني كه در اين روزها منكر حضرت مهدي (عج الله تعالي فرجه الشريف) هستند، گاهي امامت و شايستگي او را براي اين منصب و گاهي وجود و تولد ايشان را و برخي دعوت او يا نزديكي قيام و ظهور شريف ايشان را انكار مي كنند و همه ي اين افراد و گروه ها، اهل جاهليت و از مصاديق آن هستند.

منظر چهارم

اهل بيت (عليه السّلام) هرگز به ناپاكي هاي جاهليت آلوده نشده اند؛ بلكه از هر ناپاكي و پليدي به دور و در زير چتر اسلام متولد شده اند و اين موضوع نيز به خودي خود بيانگر وجود جاهليت دوم است. جاهليتي كه ائمه ي اطهار (عليه السّلام) از پليدي هاي آن پيراسته هستند، همان گونه كه حال رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام علي (عليه السّلام) و حضرت زهرا (عليها السّلام) اين گونه بود. در زيارت « ائمه ي بقيع » آمده است كه:

« شما همواره تحت مراقبت خداوند بوده ايد و او شما را در پشت هاي پاكيزه قرار داد و به رحم هاي پاكيزه منتقل نمود و جاهليت، شما را نيالوده است.... » (25)

منظر پنجم

وجود تفرقه، اختلاف، درگيري و منازعه، وجه بارز عصر جاهليت اول بود، اما خداوند سبحان به وسيله ي اهل بيت (عليه السّلام)، بر آنان منت گذارد و پراكندگي امور آنان را جمع، گسيختگي هاي آنان را ترميم و آشفتگي هاي آنان را نظم بخشيد و دليل اين مدعا، سخن حضرت فاطمه زهرا (عليها السّلام) است، كه فرمودند:

« فرمانبرداري از ما سبب نظام امت و امامت ما خاندان، امان بخش از تفرقه است... » (26).

ما مي دانيم كه امامت، يك كلّ به هم پيوسته است و از اميرمؤمنان (عليه السّلام) آغاز و به امام مهدي (عليه السّلام) ختم مي گردد و اين بدان معناست كه اين ذوات مقدسه كه درود خداوند بر آنان باد، از تفرقه اي كه يكي از وجوه بارز عصر جاهليت است، در هر زمان و مكان به وسيله ي اهل بيت (عليه السّلام) از آن در امان هستند، اما مردم با ترك اميرمؤمنان (عليه السّلام) به جاهليت بازگشتند.

منظر ششم

احاديث و روايات نقل شده از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومان (عليه السّلام) به وجود جاهليت دوم و نيز مصاديق آن، كه ما در عصر حاضر در جوامع اسلامي خود مشاهده مي نماييم، اشاره دارد.

از جمله ي اين روايات، حديثي است كه ابان بن تغلب از ابي عبدالله، امام صادق (عليه السّلام) و ايشان از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند كه فرمودند:

« حال شما چگونه خواهد بود، اي جماعت قريش، آنگاه كه بعد از من كافر شويد و ببينيد كه من در ميان گروهي از لشكريان خودم با شمشير بر چهره ها و گردن هاي شما مي زنم... پس جبرئيل (عليه السّلام) گفت: يكي براي تو و دومي براي علي بن ابي طالب (عليه السّلام) و وعده گاه شما سلام است. »

ابان گفت: فدايت شوم، سلام كجاست؟

ايشان فرمودند: « در شهر كوفه » (27).

همان طور كه مي دانيد كفر، يكي از مشخصه هاي جاهليت است و اين گروه از قريش با اينكه ظاهراً مسلمان هستند، از سوي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به كفر توصيف مي شوند.

اين معني استراد نمي گردد، مگر به آنچه كه در مورد امامت امام مهدي (عليه السّلام) ذكر كرديم و آن اين بود كه هر كس امامت وي را منكر شود، كافر و از اهل جاهليت است، اين از يك سو. از سوي ديگر چنين جاهليتي، به طوري كه بعد متذكر آن خواهيم شد، در « مكه » امام مهدي (عليه السّلام) رخ خواهد داد و اين وعده اي است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به مشركان قريش در آخرالزمان داد و آن وعده اين بود كه حضرت خود و همراه با عليّ بن ابي طالب (عليه السّلام) در « كوفه »، با آنان پيكار خواهد نمود.

اين رويداد به دست وزير امام مهدي (عليه السّلام)؛ يعني سيد يماني و مؤمنان همراه وي با استعانت از روح جدش امام علي بن ابي طالب (عليه السّلام) محقق خواهد شد و ايشان كوفه را با هدف مخالفت با جاهليت دوم در « مكه » امام مهدي (عليه السّلام) فتح مي نمايد، همان طور كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) جاهليت اول را در مكه آن زمان، مورد انكار و نهي قرار داد.

اگر دعوت امام مهدي (عليه السّلام) را مورد بررسي قرار دهيم، در اين دعوت و روايات مربوط به آن، مصاديق متعددي كه بر وجود جاهليت دوم در زمان ظهور امام مهدي (عليه السّلام) و قيام مبارك ايشان دلالت مي كند، به دست خواهيم آورد.

مصداق اول

امام مهدي (عليه السّلام) با امر جديد و كتاب جديد قيام خواهد نمود، همان گونه كه صاحب دعوت او (يعني پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)) مردم را به امر جديد فرامي خواند و اين موضوعي است كه تعداد قابل توجهي از روايات رسيده از سوي اهل بيت (عليه السّلام) بر آن تصريح مي نمايد.

از ابي بصير نقل شده كه از اباعبدالله، امام صادق (عليه السّلام) در مورد سخن اميرمؤمنان (عليه السّلام) كه فرموده بودند:

« اسلام غريبانه آغاز شد و به زودي به غربت باز خواهد گشت، پس خوش به حال غريبان »، سؤال كردم، فرمودند: « اي ابامحمد، داعي از ما اهل بيت دعوت جديدي را اعلام خواهد كرد، همان طور كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به اجابت آن دعوت فراخواند. » (28)

معني اين سخن آن است كه قبل از ظهور امام مهدي (عليه السّلام) جاهليت دومي پا به عرصه ي وجود خواهد گذاشت و اگر اسلام حقيقي وجود داشت، نيازي به دعوت به اسلام جديد يا كتاب جديد پيدا نمي شد.

مصداق دوم

هنگامي كه امام مهدي (عليه السّلام) قيام مي نمايند، آنچه را كه از جاهليت دوم را كه در برابر ايشان قد علم مي نمايد، نابود مي كند، درست همان گونه كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به جاهليت اول عمل كردند.

مصداق سوم

روايات شريف وارد شده از ناحيه ي اهل بيت (عليه السّلام) به اين موضوع اشاره دارد كه امام مهدي (عليه السّلام) در زماني قيام مي نمايند كه زمين از ظلم و ستم آكنده گرديده و هيچ امام بر حقّي نيز بر روي زمين وجود ندارد. از حارث بن زياد، از شعيب بن ابي حمزه روايت شده كه گفت:

من به نزد ابي محمد، امام صادق (عليه السّلام) رفته و به ايشان عرض كردم: آيا شما صاحب اين امر هستيد؟ ايشان فرمود: « خير » گفتم: آيا فرزند شما صاحب اين امر است؟ فرمود: « نه »، گفتم: آيا فرزند فرزند شماست؟ باز فرمودند: « نه » گفتم فرزند فرزند فرزند شماست؟ گفتند: « نه ».

گفتم: پس چه كسي صاحب اين امر است؟

فرمودند: « آن كسي است كه زمين را همان طور كه آكنده از ظلم و ستم گرديده، پر از عدل و داد مي نمايد و اين در هنگامي است كه هيچ امام (بر حقي) بر روي زمين وجود ندارد، همان گونه كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) زماني برانگيخته شدند كه هيچ پيامبر و رسولي بر روي زمين وجود نداشت » (29).

معروف است كه حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در زمان فقدان رسولان يا بعد از گذشتن زماني كه در آن مدت، خداوند هيچ نبي يا رسولي را براي بشريت برنيانگيخته بود، به رسالت مبعوث شدند و در خلال اين مدت، اكثر مردم به جاهليت و پرستش بت ها روي آورده بودند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند تا آنان را از اين جاهليت نجات بخشند و وارد نور اسلام و ايمان نمايند.

چنين چيزي به طور نسبي نيز براي امام مهدي (عليه السّلام) رخ خواهد داد؛ زيرا ايشان نيز در هنگام فقدان امام، خروج مي نمايند.

مقصود اين است كه مردم پس از غيبت امام مهدي (عليه السّلام) از نعمت وجود امامي آشكار كه او را مشاهده نمايند و كلامش را بشنوند، محروم گرديدند. قول خداوند متعال در « قرآن كريم »، مصداق همين واقعيت است:

« قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيکُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ‌ (30)؛

بگو اگر آب شما به زمين فرو رود، پس از آن چه كسي به شما آب گوارا خواهد داد ».

امام باقر (عليه السّلام) در تفسير آيه ي فوق مي فرمايند:

« اين آيه در مورد حضرت قائم است؛ يعني اگر امام شما غايب شود، به گونه اي كه از مكان او اطلاع نداشته باشيد، چه كسي امام ظاهر و‌ آشكار، كه شما را از اخبار آسمان و زمين و حلال و حرام خدا آگاه نمايد، خواهد آورد؟ » (31).

در فاصله ي زماني تصدّي امر امامت از سوي امام مهدي (عج الله تعالي فرجه الشريف) پس از وفات پدرشان امام حسن عسكري (عليه السّلام) تا هنگام قيام ايشان در« مكه ي مكرمه » كه موسوم به فترت غيبت مي باشد، مردم بار ديگر به جاهليت روي مي آورند و تنها تفاوت اين جاهليت با جاهليّت ايشان اين است كه برخلاف جاهليت اول، نقابي از اسلام بر خود دارد، اين همان جاهليتي است كه امام مهدي (عليه السّلام) براي از بين بردن آن و محقق نمودن دين حقيقي مورد رضايت خود و خداوند، قيام خواهند نمود و شروع ديني جديد توسط امام مهدي (عليه السّلام) به همين معناست، به عبارت ديگر، ايشان دين را بر اساس و وضعيت اول آن، كه مورد اراده ي خداوند متعال بوده و بر اثر مرور ايام از روح اسلام حقيقي به دور افتاده، احيا خواهند نمود.

مصداق چهارم

روايات شريف اشاره بر اين موضوع دارند كه امام مهدي (عليه السّلام)، اسلام را به ظهور خواهد رساند و آنچه را از ركود و سستي وجود دارد، از بين خواهد برد، درست به همان گونه كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز اسلام را ‌آشكار و آنچه از جاهليت در آن جامعه وجود داشت، از بين برد.

از محمد بن عبدالله بن هلال، از علاء بن محمد نقل شد كه:

از اباجعفر، امام محمدباقر (عليه السّلام) پرسيدم: هنگامي كه قائم (عليه السّلام) قيام نمايد، با چه روش و سيره اي با مردم رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: « به سيره و روش رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتار مي كند تا اسلام را ظاهر و آشكار نمايد ».

پرسيدم: سيره ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چه بود؟

فرمودند: « آنچه از جاهليت وجود داشت، بي اعتبار و با مردم به عدالت رفتار نمود، به همين گونه هنگامي كه قائم قيام نمايد، آنچه را از سكون و سستي و كژي در ميان مردم است، نسخ و با آنها به عدالت رفتار خواهد كرد » (32).

ركود و سستي اشاره شده، همان فترت است كه مردم در آن، به جاهليت باز مي گردند و امام (عليه السّلام) براي برچيدن آن، اقدام خواهد نمود. حقيقت اين است كه در روايات ذكر شده، چيز غريبي وجود دارد. اگر سخن امام باقر (عليه السّلام) در روايت اخير را مورد ملاحظه قرار دهيم، به عبارت حتي يظهر الاسلام برمي خوريم. معناي اين عبارت اين است كه قبل از ظهور حضرت مهدي (عج الله تعالي فرجه الشريف)، اسلام رو به محو شدن و مندرس گشتن خواهد رفت و فضل خداوند به وسيله ي خروج حضرت مهدي (عليه السّلام) شامل حال مردم و جامعه خواهد گرديد و از آن جلوگيري خواهد نمود.

همچنين از روايت ياد شده آشكار مي گردد كه در دوره ي غيبت امام مهدي (عليه السّلام) كه از آن به الهدنة تعبير مي گردد، اساس زندگي مردم همان جاهليت دوم است، كه امام مهدي (عليه السّلام) پس از ظهور، امور تحريف شده و قوانين وضع شده اي را كه خداوند هيچ سلطاني براي آن قرار نداده است، باطل نموده و دين حقيقي اصيل و فرامين اصلي قيّم را براي اتمام نور الهي، با وجود كراهت مشركان، به منصه ي ظهور خواهد رساند.

اين بحث را با روايتي از اميرمؤمنان (عليه السّلام) به پايان مي بريم. ايشان فرمودند:

« اي مردم به علم يقين بدانيد، آن كس كه با جاهليت مرسوم در ميان شما به استقبال قائم ما برود، با آن كس كه با جاهليت اول، به استقبال رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت، تفاوتي ندارد و دليل آن اين است كه در آن روز همه بر رسم و روش جاهليت زندگي خواهند كرد، مگر آن كس كه مورد رحمت خداوند، قرار گيرد. » (33)

باب دوم

مظاهر وجود جاهليت دوم در آخرالزمان

مظاهر و نمونه هاي وجود جاهليت دوم در آخرالزمان را مي توان از محورهاي متعدد، مانند شرايط اجتماعي، سياسي و اقتصادي مورد بررسي قرار داد، كه به خواست خداوند تعالي به آنها مي پردازيم.

مبحث اول: محور اجتماعي

شرايط اجتماعي كه هم اكنون جوامع ما در آن زندگي مي كنند، به اعمال و مظاهر جاهليت كه اقوام جاهلي صدر اسلام بر آن ممارست داشتند، با همه ي اشكال و انواع آن آميخته شده است و وجود اين عادات و تقليد اجتماعي سلبي در اين زمان، بر وجود جاهليت دوم، قبل از قيام حضرت مهدي (عليه السّلام) تأكيد مي نمايد.

خطر اول: تعصب قبيله اي

همان طور كه مي دانيم جامعه ي ما در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بر اساس قبيله اي اداره مي شد و حكومت و حكم فرمايي از آن قبيله ها بود و فرد سهمي در اجتماع جز حركت در ركاب عشيره و دنباله روي از آن نداشت و از قدرت ابراز عقيده ي مخالف در برابر قبيله و عشيره ي خود، برخوردار نبود و از اين فراتر فرد نسبت به قبيله ي خود تعصب داشت و به آن تكيه مي كرد و اين موضوع حتي در صورتي كه مي دانست آنها بر خطا هستند نيز محقق بود و همين پديده در آن دوران، سبب گسترش ظلم و فساد مي گرديد.

اكنون ما با كمال تأسف در بطن سنت هايي كه ياد شد، قرار داريم؛ چرا كه مجدداً تعصب قبيله اي در قالب ياري و نصرت افراد هر قبيله نسبت به قبيله ي خود، به طور تام ولو به باطل بازگشته است.

از نمونه هاي بارز اين واقعيت، تكيه و اعتماد انسان به فردي از افراد قبيله ي خود و ياري نمودن او براي ستمگري و دشمني و گناه است. از علي بن ابراهيم، از پدرش، از نوفلي، از سكوني، از ابي عبدالله، امام صادق (عليه السّلام) نقل شده كه فرمودند: « رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « هر كس در قلبش ذره اي از عصبيت داشته باشد، خداوند او را در روز بازپسين با اعراب جاهليت محشور خواهد نمود » (34).

در روايت ديگر مي فرمايند: « هر كس تعصب ورزد، خداوند روز قيامت او را با اعراب جاهلي محشور مي گرداند. » (35)

معناي اين احاديث اين است كه هر كس به هر جهت قبيله اي، سياسي، علمي و ديني تعصب بورزد، روز قيامت با اعراب جاهليت محشور خواهد شد. اين نوع تعصب در ميان مردم روزگار ما، آنقدر آشكار و عيان گرديده كه حتي به دانشمندان و فراگيرندگان دانش نيز سرايت كرده است، به گونه اي كه مشاهده مي گردد اين افراد نسبت به زعماي خود، حتي با وجود مشاهده ي خطا در آنان، تعصب نشان مي دهند و بدين گونه دانسته يا ندانسته در سلك مصداقي از مصاديق اعراب جاهلي در مي آيند.

مظهر دوم: افتخار به نسب

افتخار به حسب و نسب و حميّت و نخوت جاهلي از بارزترين نمونه هاي جاهليت در زمان فعلي ما مي باشد. قبايل عربي جاهليت اول، به طور پيوسته به حساب حقّ و هدايت و تقوا، به حسب و نسب خود افتخار مي كردند و حميّت در ميان آنان بسيار رايج بود و اين موضوع در جاهليت دوم نيز به عينه تحقق يافته است؛ چرا كه هم اكنون شاهد فضل فروشي و تفاخر به عشيره و خانواده به حساب دين مي باشيم و فراتر از آن نظاره گر طعنه زدن به نسب فلان شخص و فلان قبيله و كاستن از شأن آن، در نتيجه ي چنين نگرش هايي نيز مي باشيم.

روايات شريف با تأكيد بر وجود چنين پديده اي در آخرالزمان؛ يعني خاستگاه جاهليت دوم وارد شده اند و ما را از عواقب انجام چنين اعمالي بر حذر مي دارند.

از محمد بن حمران، از پدرش، از ابي جعفر، امام باقر (عليه السّلام) نقل شده كه فرمودند:

« سه چيز از اعمال جاهليت است، فخر به نسب و طعنه زدن به نسب ها... » (36)

« قرآن » نيز بر اين موضوع اشاره دارد كه بنياد كرامت، فقط تقوا است:

« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (37)؛

همانا گرامي ترين شما در نزد خداوند باتقواترين شماست ».

و در حديث شريف آمده است كه: « هيچ عربي را بر غير عرب برتري نيست، مگر به وسيله ي تقوا » (38).

خداوند سبحان اين امور را به وسيله ي اسلام از بين برد. از امام باقر (عليه السّلام) روايت شده كه فرمودند:

« رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز فتح مكه بر بالاي منبر رفتند و فرمودند: « اي مردم خداوند تعالي نخوت جاهليت و فخرفروشي به پدران را از شما زدود. بدانيد كه شما از آدم هستيد و آدم از گل بود، بدانيد كه بهترين بندگان خدا، بنده اي است كه بداند تربيت باب پدر نيست، بلكه زباني گوياست و اين دانايي موجب تقواي او گردد، بنابراين هر كس در عمل كوتاهي كند، حسب او را سود مي بخشند... » (39).

نيز بايد بدانيد كه آفت حسب، افتخار است. در اين باره رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در وصيت خويش به امام علي (عليه السّلام) مي فرمايند: « اي علي آفت حسب، افتخار است »، سپس فرمودند: « اي علي خداوند به وسيله اسلام، نخوت جاهليت و فخرفروشي به پدران را از ميان بردند، بدان كه مردم از نسل آدمند و آدم از خاك است. » (40)

مظهر سوم: زنده به گور كردن دختران

يكي از رسوم راسخ در عصر جاهليت اول، زنده به گور كردن دختران بود و هنگامي كه همسر مردي، فرزند دختر مي زاييد، قيامت مرد برپا مي شد، مبادرت به گرفتن دختر از مادر مي نمود و به خارج شهر مي برد و او را زنده دفن مي كرد و با افتخار به اين عمل عاري از مهرباني و انسانيت، به نزد خانواده ي خود بازمي گشت و اگر كسي از اين كار سر باز مي زد، در ميان عشيره و قوم خود تحقير مي گرديد.(41)

در حالي كه خداوند در« قرآن كريم » با دو آيه« وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ‌- بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ‌ (42)؛ و هنگامي كه از دختر زنده به گور شده سؤال شود، به كدامين گناه كشته شد. » اين عمل را مذمّت و از آن نهي نموده است. سبب كشتن دختران توسط اعراب جاهلي عار و ننگ و ديگر ترديدهاي واهي، مانند اسير شدن و به ممالك ديگر انتقال پيدا كردن بود.

از ابي خديجه نقل شده است كه به امام صادق (عليه السّلام) عرض كردم:

اي اباعبدالله زمان وقوع اين رويداد كي بوده است؟ فرمودند: « اين موضوع در زمان جاهليت بوده است. آنها دختران خود را از ترس اينكه مبادا به دست دشمن اسير شوند و براي آنان فرزند به دنيا آورند، زنده به گور مي كردند. » (43)

شايسته است در اينجا اشاره نماييم اعمالي كه در اين باره در آن عصر، چه قبل و چه بعد از اسلام واقع شد، داراي مصاديقي در عصر شريف امام مهدي (عليه السّلام) با كمي اختلاف خواهد بود.

موؤودة (دختر زنده به گور) در آن زمان زني بود، كه مورد ستم واقع شده و زنده به گور مي شد، اما نه تنها در خاك، بلكه در خانه ي پدرش هم وضعيت بهتري نداشت. اين وضعيتي بود كه به طور گسترده در جوامع آن روز، به خصوص در ميان نوادگان قريش شايع بود، بدين گونه كه بزرگان بني هاشم دخترانشان را جز به بزرگ زادگان تزويج نمي كردند. مردان بزرگ زاده از ازدواج با دخترعموهاي خود، خودداري مي ورزيدند.

به همين گونه، بزرگان از دادن دختر به كساني كه از بزرگان قريش نبودند، امتناع مي ورزيدند كه همين امر موجب مجرد ماندن زنان مي گشت. مصيب بارتر اينكه، بعضي از بزرگان قريش از تزويج كردن دختران، حتي به بزرگان قريش در صورتي كه منتسب به نفس البيت كه پدر دختر به آن منتسب بود، حذر مي كردند؛ زيرا دختران فقط بايد با پسرعموهاي خود ازدواج مي كردند و نه غيره و اگر چنين چيزي ميسر نمي گرديد، مجرد باقي مي ماندند. اين مصداق بارز كشتن زنان و كشتن مفاهيم حيات در آنان بود؛ چرا كه بسياري از آنان، مرگ را بر باقي ماندن در خانه هاي پدرانشان، همچون خدمتكار ترجيح مي دادند.

اين موضوع فقط به بزرگان قريش محدود نمي گشت، بلكه شامل ديگر خانواده هاي صاحب شأن نيز مي گرديد. خانواده هايي كه به طور كل از شوهر دادن دخترانشان، مگر به افرادي از خانواده هاي داراي مقام و منزلت اجتماعي و اصل و نسب برجسته، خودداري مي كردند.

علت و سبب موجود در وراي افعال و اعمال اين خانواده ها، تعصب و افتخار به نسب بوده است، كه از وصلت با كساني كه جايگاه اجتماعي و مادي پايين تري داشتند، خودداري مي كردند. چنين چيزي همان طور كه در ماجراي جوبير رخ داد، مورد نهي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار گرفته است. جوبير به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت و اظهار داشت: كدام زن حاضر به پذيرش من مي باشد؟ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمودند: « خداوند به وسيله ي اسلام هر آنچه را كه در جاهليت شريف بود، بي ارزش نمود و آنچه را بي ارزش بود، شرافت بخشيد... » (44).

مظهر چهارم: حسادت و كينه

قطعاً حسادت، كينه و تندخويي و نيز قطع رحم و عدم احترام به بزرگتر و شفقت به كوچكتر و ديگر كينه توزي هايي كه منجر به لشكركشي ها و منازعات مي شود، از جمله اسباب ضعف جوامع و جدايي آنها و تبديل آنها به طعمه اي سهل براي دشمنان مي باشد و از اين رو اين گونه اعمال و رفتار از سوي شارع، مقدس گرديده است. در روايات وارد شده از سوي اهل بيت (عليه السّلام) آمده است كه: « بر حذر باشيد از حسادت ورزيدن و كينه توزي نسبت به يكديگر كه از اعمال جاهليت است. » (45)

در چنين حسادتي هر مورد حسدي، مورد نفرت نيز قرار مي گيرد و انسان را به سوي بغض و كينه نيز رهنمون مي گردد و بر اين اساس اهل بيت (عليه السّلام) و شيعيان را به دست كشيدن از ستم و قساوت قلب و ترغيب به رحمت و احترام به كهنسالان براي حفظ جامعه ي اسلامي به وسيله ي توازن و اعتصام سفارش نموده اند:

« بايد خردسالان شما به بزرگترها تأسي بجويند و بزرگان شما به كوچك ترها رحم و شفقت داشته باشند و همچون تندخويان جاهليت نباشيد كه نه در دين تفقّه و نه درباره ي خدا تعقل مي كردند. » (46)

دليل بر وجود مظاهر جاهليت در اين زمان، اين است كه اهل بيت (عليه السّلام) از وقوع چنين اعمالي در آخرالزمان خبر داده اند و آن را از نشانه هاي ظهور مقدس حضرت مهدي (عليه السّلام) برشمرده اند: « همسايه به همسايه اش ستم روا مي دارد و قطع رحم مي نمايد و رحمت و شفقت بزرگان از بين مي رود و حياي كوچكترها كاستي مي پذيرد. » (47)

مظهر پنجم: غضب

غضب مظهري از مظاهر جاهليت است؛ زيرا انسان را از جاهليت طبيعي و فطري خارج كرده و چون پرده اي بر روي قلب و عقل آويخته مي گردد و بر اساس هواي نفس در عقل انسان تصرف مي كند تا جايي كه حتي اگر شخصي را به قتل برساند، اندوهگين نمي گردد. از اين جهت غضب مورد نهي شارع قرار گرفته و اين عمل از افعال جاهليت قلمداد شده است. از ناحيه ي ائمه ي معصومان (عليه السّلام) وارد شده است كه:

« هر كس غضب نمايد، خداوند روز قيامت او را با اعراب جاهليت محشور مي گرداند. » (48)

علت اين امر اين است كه اعراب جاهليت تندخو و غليظ و داراي طبعي خشن بودند كه وجه تمايز آن تندي و غضب بود و جز قدرت و استيلاجويي، چيزي درك نمي كردند، در نتيجه براي هر چيزي غضب مي كردند و غضب آنها را از حق خارج و وارد باطل مي كرد.

در عصر كنوني ما، يعني جاهليت دومي كه ما در آن به سر مي بريم، غضب تبديل به سنت و خوي مشخصي گرديده، تا جايي كه مرد به خاطر جزيي ترين دلايل خشمگين مي شود و در لحظه ي خشم از به كارگيري قدرت و نيرو بدون توجه به دلايل و نتايج خودداري نمي كند.

مظهر ششم: تبرّج ( خودآرايي زنان براي مردان غريبه )

خودآرايي زنان در جاهليت دوم، متناسب تبرّج زنان در جاهليت اول است و « قرآن كريم » زنان را از اين عمل ناروا نهي نموده است:

« وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى(49)؛

و خود را مانند خودآرايي زنان در عصر جاهليت اول نياراييد. »

در سطور گذشته، آياتي از قرآن كريم دليل بر وجود جاهليت دوم در آخرالزمان و امر نمودن به زنان به اينكه عفت و پاكدامني و وقار خود را حفظ نمايند و زينت خود را مانند خودآرايي زنان جاهليت اول به غير حق آشكار نكنند، تقديم داشتيم.

امروزه هيچ حرجي از مظاهر خودآرايي و دنباله روي از غرب و تبليغات و افكار مبتذلي كه ظاهر آن رعايت حقوق زن و موضوعات مرتبط با آن است، وجود ندارد. بايد بدانيم شرايطي كه هم اكنون زنان جوامع ما در آن قرار دارند، از نشانه هاي نزديكي قيام مقدس صاحب عصر و زمان (عليه السّلام) محسوب مي گردد.

مظهر هفتم: قسم خوردن به غير خدا

در عصر جاهليت اول، يكي از چيزهايي كه بسيار مرسوم بود، قسم خوردن به پدر بود و اين پديده اي است كه امروزه در جوامع ما بسيار شايع و رايج است. از زراره از امام باقر (عليه السّلام) روايت شده كه فرمودند: « از جمله كلام اهل جاهليت « نه به جان پدرت » و « بله به جان پدرت » بود و از سوي خداوند امر شدند كه به جاي آن بگويند « نه به خدا قسم » و « بله به خدا قسم » (50).

مظهر هشتم: خوردن در نزد اهل مصيبت

از امراض اجتماعي خطير و از احكام جاهليت كه ما امروز به آن ممارست داريم، طعام خوردن در نزد اهل مصيبت يا همان مجلس موسوم به فاتحه است و همه ي اينها سبب تفاخر و رخ كشيدن حسب و نسب مي باشد و عجيب اين است كه رجال ديني و مؤمنان نيز در اين گونه مجالس مي نشينند و از طعام آن مجلس مي خورند. امام صادق (عليه السّلام) در اين باره مي فرمايند: « غذا خوردن در نزد اهل مصيبت، از اعمال جاهليت است و آنچه سنت است، غذا فرستادن براي اهل مصيبت است، همان طور كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد آل جعفر بن ابي طالب (عليه السّلام) در هنگامي كه خبر فوت او را شنيدند، انجام دادند. » (51)

برگزاري اين گونه مجالس براي افرادي كه در رفاه مالي هستند، از باب تفاخر و مباهات است، براي فقرا و ضعيفان سبب عذاب و سختي است؛ زيرا توانايي پرداخت مخارج آن را ندارند و به خاطر مراعات عرف و رسم جامعه از روي اضطرار اين گونه مجالس فاتحه را برپا مي نمايند، كه ممكن است براي برپا



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: